لذت های پراکنده

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

Friends

شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۵۸ ق.ظ

ده سال پیش خبری از هاردهای اکسترنال نبود. از دانلود کردنِ آسان و در دسترسِ فیلم‎ها هم. اگر هم بودند، زندگی من و اطرافم آن‎قدر متمدن نشده بود که در آن اثری از این چیزها باشد. زندگی پیشرفته‎ی من خلاصه می‎شد در یک کامپیوتر پنتیوم 4 که به مرحله‎ی بازنشستگی رسیده بود و یک دستگاه نمایش دی‎وی‎دی که آن هم آن زمان برای خودش خیلی بود! خیلی از دوره‎ی وی‎اچ‎اس‎ها نگذشته بود و هنوز اثراتشان توی خانه‎ی ما بود (تمام کودکی و نوجوانی من با آن‎ها سپری شده بود). آن روزها، انگار همه‎چیز بهتر بود. برای تماشای فیلم‎‎های خوب، باید اهل‎شان می‎بودی. باید به دنبالِ گنج می‎گشتی تا پیدایش کنی. همین‎جوری، به راحتی پیدا نمی‎شدند و... این سخت بودن‏شان، ارج و قربشان را بالا می‎برد. هر کسی تماشایشان نمی‎کرد که بعد همین‎طوری در موردشان نظر بدهد و با یک جمله و یک حکم سرسری آن‎ها را رد یا بی‎اعتبار کند... آن دوره، بهشتِ کالت‎بازها بود. کالت مووی‎ها برای خودشان اعتبار و اهمیت داشتند. تماشاگران خاص داشتند... می‎شد پیدایشان کرد. ولی نه به آسانی. دمِ دستی و سهل‎الوصول نبودند... مثل حالا.

*

مردادِ گرمم با تماشای فرندز گذشت. ماهی گرم و بی‎نظیر. زندگی‎ام رنگ فرندز گرفته بود. دو آپارتمانِ روبه‎روی هم، یک کافه‎ی دوست‎داشتنی، و شش نفر که در طول این مدت، انگار بخشی از من شده بودند. انگار که اگر در را که باز کنی، آن بیرون باشند. این‎قدر واقعی. این‎قدر نزدیک. این‎قدر ملموس. با هیچ‎چیزی، هیچ فیلمی، هیچ سریالی، این‎قدر که با این شش نفر، نخندیده بودم. آن‎قدر با آن‎ها همراه شده بودم که می‎توانستم پیش‎بینی‎شان کنم. برایشان دل بسوزانم. برایش خوشحال باشم. برایشان آرزو کنم. مرداد جادویی من، با آخرین قسمتِ فرندز و ترک آپارتمان دوست‎داشتنی توسط آن‎ها، به پایان رسید. با یک دلتنگی و خلاءِ عمیق... انگار که بخشی از من کنده شده بود. رفته بود... با آن‎ها؛ با فیبی (آخ فیبی، فیبی، فیبی)، جویی، راس، ریچل، چندلر، مونیکا.

در طول تمامِ سال‎های بعد، فرندز اما، گاهی، سر و کله‎اش پیدا می‎شد. وسط بعضی لحظاتت، بعضی گفتگوها، بعضی احساسات، بعضی اتفاقات، بعضی رویدادها...

حدود یک سال و نیم، دو سال پیش، وقتی همکارِ مهربانم، هارد اکسترنالم را که برای تبادل فیلم گرفته بود، به من برگرداند، هیچ‎چیزی از مجموعه‎ی فیلم‎هایی که برایم کپی کرده بود (شامل مجموعه‎ی آثار وودی آلن، کوبریک، بونوئل، هاوارد هاکس و اورسن ولز و مجموعه‎ی کامل فیلم‎های باند و...) برایم لذت‎بخش‎تر و جایزه‎مانند‎تر از کل قسمت‎های ده فصلِ فرندز نبود. ذخیره‎ شد برای روز مبادا. در تمامِ این مدت، درس‎ها و پروژه‎ها و پایان‎نامه و این جور چیزها بودند. در پسِ همه‎ی این‎ها می‎دانستم، چیزی برای روز مبادا دارم. چند وقت پیش، بعد از مدت‎ها همین‎جوری، یک اشاره، از جایی، کافی بود که بروم سراغش. برای ناخنک‎زدن. بدون قصدی برای پیوسته دیدن. و همان ناخنک زدن، با تمامِ گریزهای من، به تماشای پیوسته‎ی نه قسمت منتهی شد. می‎دانستم که روز مبادا هنوز فرا نرسیده. تا یک گفتگوی شبانه با بی‎تا و گریز زدن به خاطراتِ فرندز... رجوع به فایل وُرد... رجوع به...

پرهیز و گریز و مقاومت به انتها رسید. روز مبادا فراموش شد. اعتیاد برگشت. این‎بار خیلی خیلی بهتر بود از بار قبل. این‎بار همه‎ی آن‎ها، خیلی آشناتر بودند. هر چند که گذرِ سال‎ها، دور شدنِ نسلی که با موبایل غریبه بودند، با کامپیوتر، اینترنت، تکنولوژی، حتا این فاصله را خیلی عمیق‎تر کرده بود... ولی... چیزی بود... انگار یک آرزو، یک حسِ عمیقِ نیاز... یک خلاء...

که چقدر دل‎مان تنگ شده، رفته، برای چنین روابطی، چنین دوستی‎هایی، چنین برای دوست از هر چیزی گذشتن‎هایی، چنین...

فرندزبینی، این‎بار، که بیش از ده سال از پایانِ این سریال ده‏ساله‎، سپری شده، لذت‎بخش‎تر و دلنشین‎تر و حال‎خوب‎کن‎تر بود. خیلی خیلی خیلی حال‎خوب‏کن. خیلی خیلی.

حالا که نیمی از سریال را دوباره دیده‎ام، تصمیم گرفتم بیاورمش اینجا. دلم می‎خواهد خیلی چیزها در مورد این سریال و این‎ آدم‎ها بنویسم. خیلی چیزها توی ذهنم بود که وقتی می‎خواهم این مطلب را بنویسم، بگویم. ولی حالا... چیزی به ذهنم نمی‎آید. شاید این مطلب دوباره به روز شد. شاید پستی دیگر در موردش نوشتم، در انتهای دوباره‎بینی ده فصل. وقتی که این‎بار، حتا بیشتر از بار قبل، ده سال پیش، با خالی شدنِ آپارتمانِ دوست‎داشتنی و پر از خاطره، دلتنگ شدم... وقتی که بغض برگشت... وقتی که...

این‎بار این‎جا هست که می‎توانم بنویسم از دلتنگی.

 

*

وقتی اولین قسمتِ فرندز را دیده بودم، هزار سال پیش، سیت‎کام بودنش، چقدر توی ذوقم زده بود. چقدر دافعه داشت. ولی انگار از قسمت دوم، فراموش شد. بود، ولی چقدر به‎جا بود. آن‎قدر درست و به‎جا بود که انگار شنیده نمی‎شد. تحمیلی در کار نبود. به‎جا و مناسب.

*

+ بعدانوشت: (+)، (+)، (+)، (+)، (+)، (+)، (+)، (+)، (+).

از این سایت 7فاز خوشم آمد!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۱۹
لیلی

Friends

فرندز

نظرات  (۲)

سلام.
مرسی که نوشتی... خیلی وقته منتظرم از فرندز بنویسی ...
قبل از ایام امتحانات، دیدنش رو شروع کردم اما توی فصل1 متوقف شدم... فعلا درگیر شهرزادم.
امیدوارم هرچی زودتر نظرت درباره شهرزاد رو هم با ما شریک بشی... در ضمن لطفا چند مورد از سریال های محبوبت رو بگو... ( آمریکایی و کره ای هردو...) تشکر.
شادکام و سلامت و سربلند باشی.
پاسخ:
سلام :)
من خیلی کم سریال دیدم. تا آخرین نفس در مقابل سریال دیدن مقاومت می‎کنم! تماشای هر سریال، به معنی صرفنظر کردن از دیدن تعدادی فیلم هست... بسته به تعداد قسمت‎های سریال. هر چند نمی‎شه از لذت تماشای سریال‎های خوب، به راحتی گذشت.
غیر از فرندز لاست رو دیدم و چند تا مینی سریال. Prison Break رو هم همان سال‎ها، بعد از لاست شروع کردم که زود جلوی خودم رو گرفتم و ادامه ندادم.
سریال کره‎ای نمی‎بینم جز دو سه تایی که همون اوایلِ راه افتادن فارسی وان دیدم... و کافه پرنس که قبل از فارسی وان دیده بودمش. هیچ قصدی هم برای دیدن سریال کره‎ای ندارم.

الان هم سدهای مقاومتم داره شکسته می‎شه در برابر دیدنِ گیم آو ترونز از بس وسوسه‎های اطرافیان قویه! :)
گزینه‎های دیگه‎ای هم هستند که دارم در مقابلشون مقاومت می‎کنم!
اول اینکه مرسی ن در موردشون نوشتی بازم بنویس.
بعد اینکه تا الان به هیچ وجه این تفاوت ها به چشمم نیومد، اینکه تکنولوژی شون در حد beeper(?) بود و یه لپ تاب تو اواخر که چندلر واسه گیم اند استاف استفاده می کرد:)) 

اون + ها هم خیلی لذت بخش بودن، دیشبم رو پر از حال خوب کردن
پاسخ:
آره. یکی از خاصیت‎هاشون اینه که این تفاوت‎ها به چشم نمی‎یاد و اصلا لزوم‎شون هم حس نمی‎شه. یعنی حتا الان، توی این دوره‎ای که حتا تصور نبودن این تکنولوژی‎ها یک کمی غیرممکن شده، باز هم، کمبودشون توی اون آدم‎ها و توی اون قصه، خیلی کم به چشم می‎یاد!

خوبه :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی