The Reader
کتابخوان از اون دسته فیلمهایی هست که ابتدا با اتفاقی که بین دو شخصیت اصلی شکل میگره غافلگیرتون میکنه، در ادامه شما رو هر لحظه پیگیرتر و شیفتهتر از قبل به دنبال خودش میکشه، و با پایان زیباش برای همیشه در خاطرتون حک میشه. به همین خاطر هست که این فیلم خوب و بسیار بسیار خوش ساخت رو با بازی خیرهکنندهی کیت وینسلت ( که به خاطرش گلدن گلاب و اسکار گرفت. ) ، دیوید کراس و رالف فاینس معرفی میکنم و حتماً اگر فرصتی دست بده، باز به تماشاش خواهم نشست. فیلمی که به عقیدهی من نه تنها از نظر بازیها، بلکه از جنبهی روایی بسیار عالی کار شده. کارگردانی منسجم و مستحکمی رو از استفن دالدری، فیلمبرداریِ خیلی خوب، و موسیقی متنی از نیکو موهلی که درد و رنج فیلم رو به خوبی منعکس میکنه و بسیار هم تأثیرگزار هست، شاهد هستیم. یادآوری کنم که فیلم اقتباسی از کتابی به همین اسم از برنارد اشلینک هست.
خلاصه: در سالهای جنگ جهانی دوم، مایکل (15 ساله) به طور اتفاقی با زنی به اسم هانا که حدودا 21 سالی از او بزرگتر هست آشنا میشه و این آشنایی به ایجاد ارتباط بین این دو نفر میرسه. هانا زنی مرموز و از کارکنان تراموا هست که مایکل جز اسمش تقریباً هیچ از او نمیدونه. زنی که طی این رابطه به خواندن مایکل علاقه نشون میخواد هر بار که پیشش میره براش کتاب بخونه. کتابهای مثل ادیسهی هومر، زنی با سگی کوچک از چخوف و.. طی این رابطه و در کل در طول فیلم، جنبههای روانی منعکس در صورت و چشمهای هانا خیرهکنندهست و همین یکی از زیباییهای کتابخوان هست که تا مدتها بعد از دیدنش هم ذهن رو درگیر میکنه..
مایکل تقریباً از تمام همسالانش بریده و روزبهروز به هانا علاقهمندتر میشه و این درحالیست که روزی با خانهی خالی او مواجه میشه و اینجا نیمهی اول فیلم هست. بعد از اون شاهد بزرگ شدن مایکل و تحصیلش دررشتهی حقوق هستیم و دادگاهی که جهت قضاوت فاجعهی آشویتز برپا شده که در اونجا مایکل نایل به دیدار هانا میشه؛ اما در جایگاه متهم. متهمی که میتونه با اعلام بیسواد بودنش تبرئه بشه اما...
*
کتابخوان رو حتماً دوست خواهید داشت. کتابخوان با بازی فراموش نشدنی کیت وینسلت ، استفاده از رنگها و نورهای معنیدار، و صحنههای به یادماندنی. صحنههایی مثل گوش دادن هانا به صدای ضبط شده در کاست، شنیدنِ « ادیسه، هومر » و بیاراده قطع کردنش...