لذت های پراکنده

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

یک نارنج + یک مشت خاک و نهر آب

سه شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۳۴ ب.ظ

 -          من مادرمو می پرستیدم. حالا به مرگش عادت کرده م. به مرگ تو هم عادت می کنم. اون وقت کافیه که کاوه تو رو عاشقانه به یاد بیاره. هردومون زنیم. هردومون اینو خوب می فهمیم.

-          پس کاوه هم به مرگ من عادت می کنه..

-          اگه عادت می کنه..، دیگه چه فرقی می کنه که زنش کی باشه؟

خودت خواستی که بی رحم باشم. با این حال ازت معذرت می خوام. ولی چرا فکر کردی که تنهاییِ من مثل یه گلیم واخورده ست که تو مطبخ هر خونه ای میشه پهنش کرد؟ تنهایی من رنگ و بوی دیوار و پنجره و گلیم خونه ی خودمو داره. نمی دونم اینا چند می ارزه.. ولی تنهایی من مثل هر تنهایی دیگه ای محترمه.

 

باغ های کندلوس اسم زیبایی دارد. به این اسم، معصومیت و پاکی صورت خزر معصومی را هم اضافه کنید. بعد، یک محمدرضا فروتن عاشق پیشه ی به نسبت باقی نقش هاش دوست داشتنی. علاوه بر اینها، جاده های بی نظیر کندلوس و چالوس و کلاردشت و یک دنیا لوکیشن سرسبز و خواستنی. حالا، به همه ی این ها، به همه ی همه ی این ها، یک خانه ی عزیز و کهنه با در و پنجره های سبز و گِلیم و ماهیِ گُلی و یک عالم چیزِ روستایی و بدون تکلف و یک عشق ناب را هم..، اضافه کنید..!

حالا به من بگویید..، می شود از این فیلم گذشت؟

نمی شود.

نمی شود.

اگر هم بشود شما واقعا آدم بدسلیقه ای هستید و من به عنوان یکی از اعضای وبلاگ نویسِ پراکنده نویسِ لذت ها، هیچ هم شرمنده ی شما نیستم بابت این اظهار نظر رک و راستم! :)

پس به نفعتان است که فیلم را ببینید. بعد..، به نفعتان است که گوش هاتان بسپارید دست دیالوگ ها و مونولوگ ها.. غرق شوید در نگاه آرام و زلال آبان.. در احساس مخملی و قشنگ به تصویر کشیده شده ی کاوه.. به دلتنگی ها و گله شکایات و مرور خاطراتِ سعید و بیژن و علی - که حتی این دوست ها هم جذاب اند - که آمده اند به دنبالِ... این را که همان دقایق اول فیلم می فهمید. اصلا فیلم چیز پنهانی ندارد. یک مشت حرف دارد و یه بغل لوکیشن جذاب! یک آقای راننده ی رضا ناجی هم دارد با آن لهجه ی دوست داشتنی اش و زبانی که بلندگوی سیاسی - اجتماعی کارگردان است. آخر همه ی این ها، به نعفتان است که فیلم را دوست داشته باشید... :) آبان و کاوه را.. آقا سید را.. زن و شوهرِ آخر قصه را.. جاده های کندلوس را.. رودهاش را.. شعرهاش را... حتی دوستِ خوب آبان را...

 

 

-          شما چقدر شکسته شدین.

-          زن ها زود پیر می شن.. می دونین چرا؟ چون عروسک بازی شونم جدیه.. روی عمرشون حساب می شه. از دو سالگی مادرن. بعد مادر برادرشون می شن. بعد مادر شوهرشون می شن. باباشون که پا به سن می ذاره، ازشون پرستاری یه مادرو می خواد. گاهی وقتا حتی مادرِ مادرشونم می شن. من شوهر نکرده م، ولی مادر مادرم بوده م.. مادر پدرم بوده م.. مادر برادرم بوده م. تازه.. به همه ی اینا بچه های به دنیا نیاورده مم اضافه کن.. مادر اونا هم بوده م...

 

فیلم را چند سال قبل دیده بودم و امروز نشستم و یک بار دیگر تماشاش کردم. ازش رقص کاوه و آبان میان درهای سبز خانه ی قدیمی یادم مانده بود. امروز.. نماز خواندن آبان و استغاثه ی کاوه به آن سکانس اضافه شد.. قبرهایی که می گویند: « تو بمیر » ، هم اضافه شد.. یک بار دیگر یک بغل لذت پراکنده به روزم و لحظه هام اضافه شد.. باغ های کندلوس ماند یک گوشه ی پر رنگ ذهنم، تا یک روز راه بیافتم و... میان جاده هاش و. درخت هاش و حتی قبرهاش.. قدم بزنم و شاید.. به دنبال کاوه و آبان بگردم...

 

-          آبان ؟!

-          ها؟

-          شیر آب! چیکه هم می کنه ! مال ماست...

 

* فیلم سال 1383 به نویسندگی و کارگردانی ایرج کریمی ساخته شده.

* این فیلم از آن فیلم های ایرانی مهجور مانده است..

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۲۴
دنیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی